جدول جو
جدول جو

معنی نان ریشه - جستجوی لغت در جدول جو

نان ریشه
(شَ / شِ)
نان ریزه.
- نان ریشه فروش، آنکه پاره های نان فروشد. (آنندراج) :
آنکه چون شاخ گل آراسته اش می بینی
شوخ نان ریشه فروشی است بصد شیرینی.
سیفی بدیعی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نان ریشه
نان ریزه
تصویری از نان ریشه
تصویر نان ریشه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ / زِ)
خرده نان. نان قطعه قطعه کرده:
با آنکه قانعم چو سلیمان به مهر و ماه
نان ریزه ها چو مور به مکمن درآورم.
خاقانی.
بدین نان ریزه ها منگر که دارد شب برین سفره
که از دریوزۀ عیسی است خشکاری در انبانش.
خاقانی.
بس مور کو ببردن نان ریزه ای ز راه
پی سودۀ کسان شود و جان زیان کند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نِ)
توشه. (آنندراج). زاد سفر:
دهد به خصم تو تا نان راه ملک عدم
به کاسۀ سم خود می کند ز نعل خمیر.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قطعات خردنان: باآنکه قانعم چو سلیمان بمهر و ماه نان ریزه هاچو مور بمکمن درآورم. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان ریزه
تصویر جان ریزه
جان کوچک و ناچیز روح ضعیف روح ناقص، روح حیوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان ریشه فروش
تصویر نان ریشه فروش
آنکه پاره های نان فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
ریشه ی انار، صرف جوشانده ی این مادپه به صورت ناشتا، برای
فرهنگ گویش مازندرانی
ریشه ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
ریشه ی اصلی درخت که مستقیم در خاک فرو رود
فرهنگ گویش مازندرانی